پسر 16 ساله از مادرش پرس?د : مامان برا? تولد18 سالگ?م چ? کادو م?گ?ر?؟
مادر: پسرم هنوز خ?ل? مونده
پسر 17ساله شد. ?ک روز حالش بد شد،مادر او رابه ب?مارستان انتقال داد،دکتر گفت پسرتب?ماری قلبی داره .
پسر از مادرش پرس?د : مامان من م?م?رم ...؟ ! مادر فقط گر?ه کرد .
پسر تحت درمان بود، هم? فام?ل برا? تولد 18 سالگ?ِ اش تدارک د?دند
وقت? پسر به خانه آمد متوجه نامه ا? که رو? تختش بود شد ...
پسرم ؛ اگر ا?ن نامه را م?خوان? ?عن? همه چ?ز عال? انجام شده
?ادته ?ک روز پرس?د? برا? تولدت چ? کادو م?خوا?؟
و من نم?دونستم چه جواب? بدم !
من قلبم رو به تو دادم،ازش مراقبت کن و تولدت مبارک ه?چ چ?ز تو دن?ا بزرگتر از قلبِ مادرو عشقش ن?ست